فکر نمی کردم ، تصمیمی که گرفتم ، آخر و عاقبت اینطوری داشته باشه . به خیال خودم ، بعد از دو ماه که کنکورمو بدم ، همه چی مثل روز اولش می تونه بشه . به خاطر همین ، علت کارمو به کسی نگفتم.
با بهونه ی اینکه نمی تونم با کسی باشم و دیگه هیچ حسی به آدم ها ندارم از "م" جدا شدم ولی یادمه آخرین حرفی که بهش زدم این بود :
"من با تو هیچ مشکلی ندارم ، اگه روزی بخوام با کسی رابطه داشته باشم ، تو تنها کسی هستی که واقعا می خوام."
از دوستام می شنیدم که بهشون گفته بود که فکر می کنم به خاطر کنکورش داره رابطه مون رو قطع می کنه . وقتی دوستام بهم این موضوع رو گفتن ، بهشون گفتم که نه ، دلیلم اینه که نمی خوام با کسی باشم و دیگه هیچ حسی به هیچ کسی ندارم.
اما تو دلم می گفتم خودش باید از آخرین حرفی که بهش زدم ، منظورمو گرفته باشه.
نمی تونستم ازش بخوام که منتظر بمونه ، فکر می کردم که اگه همچین چیزی رو بخوام ، تو اون فاصله ی مونده به کنکور ، شاید دوباره رابطه مون زیاد بشه و نتونم جلوی احساسم رو بگیرم و دوباره به درسم نرسم .
هزار و یک فکر دیگه مثل این ، باعث شد که اون تصمیم عجولانه رو بگیرم .
چند وقت پیش ، آخرین sms هامون رو داشتم می خوندم ، فکر می کردم شاید از sms ها هم منظور منو از این کارم بفهمه :
با بهونه ی اینکه نمی تونم با کسی باشم و دیگه هیچ حسی به آدم ها ندارم از "م" جدا شدم ولی یادمه آخرین حرفی که بهش زدم این بود :
"من با تو هیچ مشکلی ندارم ، اگه روزی بخوام با کسی رابطه داشته باشم ، تو تنها کسی هستی که واقعا می خوام."
از دوستام می شنیدم که بهشون گفته بود که فکر می کنم به خاطر کنکورش داره رابطه مون رو قطع می کنه . وقتی دوستام بهم این موضوع رو گفتن ، بهشون گفتم که نه ، دلیلم اینه که نمی خوام با کسی باشم و دیگه هیچ حسی به هیچ کسی ندارم.
اما تو دلم می گفتم خودش باید از آخرین حرفی که بهش زدم ، منظورمو گرفته باشه.
نمی تونستم ازش بخوام که منتظر بمونه ، فکر می کردم که اگه همچین چیزی رو بخوام ، تو اون فاصله ی مونده به کنکور ، شاید دوباره رابطه مون زیاد بشه و نتونم جلوی احساسم رو بگیرم و دوباره به درسم نرسم .
هزار و یک فکر دیگه مثل این ، باعث شد که اون تصمیم عجولانه رو بگیرم .
چند وقت پیش ، آخرین sms هامون رو داشتم می خوندم ، فکر می کردم شاید از sms ها هم منظور منو از این کارم بفهمه :
M 2007.12.24 ) Salam chetori? Khosh migzare? Khabari azatun nist! Sayatun sangin shode,everythings ok? m
A 2007.12.24 ) Salam "M" jun. Chetori to? Khubi? Inja hame chi mamuliye. To chikara kardi? a
M 2007.12.24 ) Manam khubam,ey migzare,delam yeho vasat tang shod
A 2007.12.24 ) Barat arezuye behtarinha ro daram. Hamishe shad o movafagh bashi
M 2007.12.24 ) Merci,same to u. sweet dreams. G'night
A 2007.12.24 ) Ghorbunet. To ham shabe khubi dashte bashi duste khubam
M 2008.1.6 ) Ahange sorry e Madonna ro age dari gush kon
A 2008.1.6 ) Na nadaram. Az unmoghe ta hala daram miterekam o gerye mikonam. Fekr nemikardam 2aye kheyreto azam begiri. Be khoda nemikhastam narahatet konam. Kheyli vasam mohemmi. Delam mikhad dad bezanam be khoda nemikhastam azam narahat beshi. Be khoda niyyatam in nabud. Dust nadaram narahat bebinamet
M 2008.1.6 ) Na azizam man duset daram vali heyf ke khodet hame chio kharab kardi,alanam behet migam man ishalla movafagh bash man mibakhashamet omidvaram khoda ham bebakhshatet, belakhare manam khodai daram
A 2008.1.6 ) Midunam be khatere man kheyli kara kardi. Faghat mikham to ham beduni ke har kari kardam vase in bud ke duset dashtam o daram o khaham dasht
M 2008.1.6 ) bacheha shokhi shokhi be gonjeshka sang mizanan vali gonjeshka jedi jedi mimiran.adama shokhi shokhi beham zakhm mizanan vali ghalba jedi jedi mishkanan.to shokhi shokhi be man labkhand zadi man jedi jedi asheghet shodam.to ham ye rozi shokhi shokhi tanham gozashti vali man jedi jedi bi to mimiram. Omidvaram yeruzi betunam bavar konam ke to ham dusam dashti. garche fayedei nakhahad dasht, u wake up one day but it will be too late! m
A 2008.1.6 ) Shayad hichvaght dalile kare mano nafahmi, vali omidvaram dust dashtane man barat ye ruzi ashkar beshe
یه روزی بهم گفت:
يه روزی قدرمو ميدونی كه ديره ، روزی كه كسی سراغت نمی گيره
يه روز می دونی من كی و چی بودم ، روزی كه از نبودنم غصه ات مي گیره
باشه خوبم از كنارت ساده مي رم ، با وجود اينكه می دونم می ميرم
به خدا قدرمو می دونی يه روزی ، روزی كه از تو جدا می شه مسيرم
قدرمو ميدونی يه روز ، يادم میفتی شب و روز
صدام تو گوشت می پيچه ، مثل يه آه سينه سوز
حسرت يك لحظه نگام ، دلتنگ می شی بدجور برام
اون روزها دور نيست به خدا ، حتی به خوابت نميام
يه روزی قدرمو می دونی كه ديره ، اسم من از توی لحظه هات نمی ميره
ديگه نيستم اون شبهای پر ستاره ، وقتي كه دلت بهونه مو می گيره
اما اون روز خدا كنه نباشه ، نشنوم از رفتن من غصه داری
من می بينم اون شبايی رو كه ديگه ، واسه گريه شونه هامو كم ميار ی
و بعدش...
بعدش همه چی خراب شد .
دوستیمون به هم خورد .
ارتباطمون قطع شد.
و همه اش به خاطر حرفایی بود که فهمیده بودم در مورد من زده شده . همه فکر می کردن به خاطر "ک" که یکی از دوستای قدیمیم بود از "م" جدا شدم و این حرفا رو به "م" هم گفته بودن . چند بار خودش این قضیه رو از من پرسید ولی من باز هم بهش گفتم که اگه روزی قرار باشه با کسی باشم ، فقط با اون خواهم بود .
از دوستام حالشو می پرسیدم ، برای یه لحظه دیدنش آروم وقرار نداشتم . ولی می شنیدم که به دوستام گفته حتی نمیخواد دیگه منو ببینه ، چون فکر می کرد که به خاطر "ک" ازش جدا شدم.
چند هفته ای گذشت و هیچ ارتباطی بین ما نبود .
اتفاقاتی که افتاده بود باعث شد که همه چیز به هم بریزه . زندگی من . زندگی اون . پشیمون بودم . پشیمون. پشیمون که چرا علت کارمو بهش نگفتم .
می خواستم براش همه چی رو توضیح بدم . علت کارم رو بگم . میخواستم ببینمش ولی دوستام گفتن که حاضر نیست منو ببینه .
و بعد از اون هم نتونستم ببینمش.
"ک" که یکی از دوستای قدیمیم بود ، عاشق پسری شده بود ولی متاسفانه ارتباطشون ادامه پیدا نکرده بود و اون هم زیاد حال خوشی نداشت. یه روز از دوستم شنیدم که بهش گفته می خواد با من رابطه ای قدیمی رو دوباره شروع کنه.
هیچ وقت یادم نمی ره ، وقتی این حرف رو شنیدم ، جلوی دوستام به گریه افتادم . خیلی جلوی خودمو گرفتم که گریه ام نگیره . آخه هنوز "م" رو دوست داشتم ، ولی اون دیگه نمی خواست منو ببینه.
بعد از چند مدت ، خود "ک" اومد و با من صحبت کرد. همه چیزمو از دست رفته می دیدم . احتیاج به یه همدرد داشتم ، می دونستم که اون هم یکی رو دوست داره ، واسه همین گفتم شاید بتونیم همدرد خوبی واسه هم باشیم . پیشنهادش رو قبول کردم.
بعضی وقت ها که من و "ک" پیش هم بودیم ، هردومون به گریه میفتادیم . اون به خاطر عشقش و من هم به خاطر عشقم ، ولی مجبور بودیم که با نبودن اون ها کنار بیایم . حتی سعی کردم بدون این که "ک" بفهمه ، برم و با اون کسی که "ک" عاشقش بود صحبت کنم تا رابطه شون درست بشه ، این کار رو هم کردم ولی نتونستم کاری رو از پیش ببرم . بودن با "ک" چند ماه بیشتر طول نکشید ، چون نمی تونستم رابطه ای رو که هیچ احساسی توش نیست ، ادامه بدم . فقط وقت گذرونی بود، به خاطر همین از هم جدا شدیم .
شنیده بودم که "م" داره با یه نفر ارتباط تازه ای رو شروع می کنه ، دلم می خواست برم و جلوش رو بگیرم ، بهش بگم که تو این چند ماه نتونستم حتی یه لحظه هم فراموشش کنم ، ولی باز شنیدم که نمی خواد منو ببینه .
و ...
الان 8 ماه از اون موقع گذشته و هنوزم که هنوزه نتونستم فراموشش کنم . تو این مدت با آدم های خیلی خوبی آشنا شدم ولی نتوسنتم با هیچ کدوم ارتباط برقرار کنم چون تو همه جا و همه کس ، دنبال "م" می گشتم.
خودمم میدونم که همه ی این اتفاقات ، اشتباه خودم بوده ، به خاطر همین هم هست که تک تک لحظه هایی که میگذره ، خودمو سرزنش میکنم .
کاش می تونستم فقط یک بار ، فقط یک بار دیگه ببینمش و بهش بگم که هیچ وقت نبوده که دوستش نداشته باشم . هیچ وقت نبوده که نخوام باهاش باشم . هیچ وقت نبوده که از دلم بیرون رفته باشه .
کاش...
کاش...
چند وقت پیش ، از دوستم حالشو پرسیدم . گفتش که حالش خوبه و متاهله . نمی دونم چی شد که نتونستم جلوی خودمو بگیرم و حقیقت رو به دوستم گفتم . گفتم که تو این مدت فقط به اون فکر می کردم . بهش گفتم .
اون هم گفت که باید از فکرش بیرون بیام . چون متاهله .
می خواستم بهت بگم چقدر پریشونم
دیدم خود خواهیه ، دیدم نمی تونم
تحمل می کنم بی تو به هر سختی
به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی
به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی
به شرطی بشنوم دنیات آرومه
که دوسش داری ، از چشم هات معلومه
یکی اونجاست شبیه من ، یه دیوونه
که بیشتر از خودم ، قدرتو می دونه
چیکار کردی که با قلبم به خاطر تو بی رحمم
تو می خندی ، چه شیرینه گذشتن
تازه می فهمم ، تازه می فهمم
تو رو می خوام ، تموم زندگیم اینه
دارم می رم ، ته دیوونگیم اینه
نمی رسه به تو حتی صدای من
تو خوشبختی ، همین بسه برای من
تو خوشبختی ، همین بسه برای من
آره ، گفت که باید از فکرش بیام بیرون .
اگه می تونستم این کارو بکنم که تو این یک سال می کردم ، ولی نتونستم . نتونستم به کس دیگه ای غیر از اون فکر بکنم .
دیگه تصمیممو گرفتم . نه خودم رو اذیت کنم و نه کس دیگه ای رو .
تصمیم گرفتم که با خاطرات گذشته ، با فکر "م" زندگی کنم . شاید هیچ وقت نتونم بهش برسم ولی خوب همین که تو تنهایی هام ، من و اون باهم هستیم ، برام کافیه . خود این هم برام شیرینه. بودن با فکرش .
گریه نمی کنم نه اینکه سنگم ، گریه غرورمو به هم می زنه
مرد برای هضم دلتنگیاش ، گریه نمی کنه ، قدم می زنه
گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم ، نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم
یه اتفاق نصفه نیمه ام که ، یهو میون زندگی افتادم
یه ماجرای تلخ ناگزیرم ، یه کهکشونم ولی بی ستاره
یه قهوه که هرچی شکر بریزی ، بازم همون تلخی ناب و داره
اگر یکی باشه منو بفهمه ، براش غرورمو به هم می زنم
گریه که سهله ، زیر چتر شونش ، تا آخر دنیا قدم می زنم
گریه نمی کنم نه اینکه سنگم ، گریه غرورمو به هم می زنه
مرد برای هضم دلتنگیاش ، گریه نمی کنه ، قدم می زنه
گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم ، نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم
یه اتفاق نصفه نیمه ام که ، یهو میون زندگی افتادم
ولی من هم گریه کردم.
4 نظرات:
باز هم یه اتفاق غم انگیز دیگه .
این جدایی نهایت کار ماست.
کاشکی عشقی وجود نداشت.
کاشکی دلا از سنگ بود.
کاشکی به جای قلب سنگ بود تو دلا .
تا این همه غصه هوار نمیشد رو سر ادم
سلام آراد جونم....
تو همیشه فرشته ها رو دوست داری....
دارم به این فکر می کنم که همیشه یه فرشته دلش برای فرشته ها تنگ میشه!!!
آره !آره! تو یه فرشته ای با این دل پاکت....
زمینی ها همیشه فرشته ها رو با درک نکردنشون آزار می دن و باز فرشته ها با مهربونی هرچه بیشتر باهاشون می مونن...
می گن اشک فرشته زیباترین گوهر دنیاست!!!!
"بانو" ساقی قهرمان
هفت پرسش از ساقی خانم درباره خیانت هایی که مرتکب شده است
http://saghikhanom.blogfa.com
khoshHaalam zamaani ke man daaram blogeto mikhoonam, az oon moghe kheili gozashte, va alaan shaayad koli haalet behtar baashe, omidvaaram
Post a Comment