topbella

Tuesday, March 16, 2010

(58) کشش

همه جا شلوغ است و من گم شده ام . در تاریکی این هیاهوی حجیم گم شده ام . من ، تنها ، به سویت می دوم . به خود می کشانیم .
چه راحت مرا به رقص وا می دارد این ترانه ها . از خود به در می شوم .
انگار که چیزی منفجر شده باشد ، صدای خنده ات مرا تکان می دهد . چند قدم عقب رفته ، ولی دوباره به سویت می دوم .
برق چشمانت مرا حریص تر می کند و نیز حرارت بدنت .
بدنم شل می شود ولی همچنان به سویت می دوم .
آغوشم را باز می کنم .
زیر لب ، به یادش هستم .
اسمش را تکرار کنان ، به سویت می دوم .
همه ی توانم را جمع می کنم تا وقتی که به تو رسیدم ، از رویت بگذرم . پرواز کنم .
چه لذت عجیبی دارد گذشتن از تو و بودن با هوای او .
قاشقم را بر می دارم و همراه با کاسه ای به راه می افتم .
صورتم را می پوشانم .
تق تق تق ...

2 نظرات:

هرمزد said...

به شدت مشکوک بود
اما خوشم اومد

نقطه چین ها . . . said...

ajab hararati dasht in Post.. ;-)

Post a Comment