topbella

Saturday, February 20, 2010

(50) ...اگر

اگر این رود بداند
که من چقدر بی چراغ
از چم وخم این شب گذشته ام
به خدا عصبانی می شود
می رود ماه را از آسمان می چیند...

اگر این ماه بداند
که من چقدر بی آسمان و ستاره زیسته ام
یعنی زندگی کرده ام...،
اگر این پرستو بداند که من چقدر تو را دوست دارم
به خدا زمین از رفتن این همه دایره باز .... باز می ماند

چه دیر آمدی حالای صد هزار ساله ی من،
من این نیستم که بوده ام
او که من بود آن همه سال،
رفته زیر سایه ی آن بید بی نشان مرده است.



شعری از مجموعه اشعار "سید علی صالحی"

1 نظرات:

نيماد said...

آراد عزيزم . سلام
خوشحالم كه هنوزم گاهي ياد نيماد مي افتي . شايد رابطه ما در نطفه نازا شد و به دنيا نيومد اما براي من ياد روزهاي عميقي كه عادي نبودن و پر از دلشوره هاي شيرين براي من بودن قابل احترامه و هميشه لابه لاي ترمه دلم نگهشون ميدارم . چهره زيبا و مهربونت رو ميبوسم و من هم براي آراد مهربانم آرزوي همه آرامش دنيا رو دارم . خوب باشي و خوش و آرام . زيبا

Post a Comment