منم هیچ کسی رو ندارم که باهاش لاو بترکونم و عشقولانه در کنم ولی نه خودمو تنها حس می کنم ، نه غمگینم و نه نا امید . زندگی تو این دنیا می تونه اون قدر هرکسی رو گرفتار خودش بکنه که اصلا نفهمیم چی بود و چی شد و زمان چطور گذشت . انگار همین دیروز بود که همه ی اون اتفاقات رو پشت سر گذاشتم. ولی الان که به گذشته فکر می کنم ، فقط می خندم . به این که آینده خیلی زودتر و خیلی بهتر از اون چیزی که فکرش رو بکنیم در انتظار ماست .
درسته که تو اوقات بیکاریم ، اون گوشه موشه ها ، وقتی کسی نیست و خودم با خودم تنهام ، پیش خودم فکر می کنم که اگه کسی بود که می تونست منو عاشق کنه و منو از تجرد در بیاره چه فازی می داد . خیالم راحت می شد که مجرد از این دنیا نرفتم .
ولی خوب . دوست ندارم که به هر قیمتی هم شده متاهل بشم ، بلکه این قضیه رو گذاشتم که زمان برام حل کنه و مطئنم که حل هم خواهد شد .
سعی می کنم وقتمو تا می تونم پر کنم . با باشگاه ، با درس ، تی وی ، بیرون رفتن و ... هزار تا چیز دیگه تا بتونم از زندگیم نهایت استفاده رو ببرم . مگه با یه جا نشستن و دپرس شدن ، می شه زندگی رو ساخت ؟ مگه همه ی زندگی تو داشتن یا نداشتن بی اف و جی اف و پارتنر و این جور چیزا خلاصه می شه ؟ درسته که بودنش خیلی خیلی بهتر از نبودنشه ، ولی نبودش هم نباید زندگی رو از ما بگیره .
آره جونم . زیبایی های دیگه ای هم تو این دنیا هست که بتونیم با کشف کردنشون ، زندگیمون رو شاد تر بکنیم .
من که خیلی وقته به زندگی و به آینده ، با دید مثبت نگاه می کنم .
شما چطور؟
می رسد
می رسد یک آشنا ، تعبیر رویای من است
می دهد تسکین دردم ، او مسیحای من است
عطر یادی می رسد در خلوت تنهایی ام
بی گمان او نیمه ای از روح تنهای من است
انتظار وصل او شاید به پایان می رسد
مرهمی بر سینه ی سوزان و شیدای من است
گم شدم در خویش و می دانم که این سودا ز چیست
او کلید صبح جاویدان ِ شب های من است
نور می بارد و ظلمت می شود از دیده گم
او همان خورشید بی پایان فردای من است
شعری از مجموعه ی "پاشنه ی کفشو بکش ، وقت عبوره پسرم" سروده ی "افسانه رئیسی"
درسته که تو اوقات بیکاریم ، اون گوشه موشه ها ، وقتی کسی نیست و خودم با خودم تنهام ، پیش خودم فکر می کنم که اگه کسی بود که می تونست منو عاشق کنه و منو از تجرد در بیاره چه فازی می داد . خیالم راحت می شد که مجرد از این دنیا نرفتم .
ولی خوب . دوست ندارم که به هر قیمتی هم شده متاهل بشم ، بلکه این قضیه رو گذاشتم که زمان برام حل کنه و مطئنم که حل هم خواهد شد .
سعی می کنم وقتمو تا می تونم پر کنم . با باشگاه ، با درس ، تی وی ، بیرون رفتن و ... هزار تا چیز دیگه تا بتونم از زندگیم نهایت استفاده رو ببرم . مگه با یه جا نشستن و دپرس شدن ، می شه زندگی رو ساخت ؟ مگه همه ی زندگی تو داشتن یا نداشتن بی اف و جی اف و پارتنر و این جور چیزا خلاصه می شه ؟ درسته که بودنش خیلی خیلی بهتر از نبودنشه ، ولی نبودش هم نباید زندگی رو از ما بگیره .
آره جونم . زیبایی های دیگه ای هم تو این دنیا هست که بتونیم با کشف کردنشون ، زندگیمون رو شاد تر بکنیم .
من که خیلی وقته به زندگی و به آینده ، با دید مثبت نگاه می کنم .
شما چطور؟
می رسد
می رسد یک آشنا ، تعبیر رویای من است
می دهد تسکین دردم ، او مسیحای من است
عطر یادی می رسد در خلوت تنهایی ام
بی گمان او نیمه ای از روح تنهای من است
انتظار وصل او شاید به پایان می رسد
مرهمی بر سینه ی سوزان و شیدای من است
گم شدم در خویش و می دانم که این سودا ز چیست
او کلید صبح جاویدان ِ شب های من است
نور می بارد و ظلمت می شود از دیده گم
او همان خورشید بی پایان فردای من است
شعری از مجموعه ی "پاشنه ی کفشو بکش ، وقت عبوره پسرم" سروده ی "افسانه رئیسی"
12 نظرات:
سلام آراد عزیز
واقعا چیزی را که نوشته ای خیلی منطقی و درست است چیزی که باید همه ما تلاش کنیم آنرا یاد بگیریم و تجربه کنیم
باید قبول کنیم که با داشتن بی اف و جی اف ... نمیشه به همه خواسته ها رسید
تنهایی گاهی خیلی شیرینتر و بی دغدغه تر از داشتن این چیزاست
....
هرچند برات آرزو میکنیم مورد دلخواهت را بیابی و ...
شاد باشی عزیزم
سلام آراد جان حرفت منطقیه آدم نباید خودش رو محدود کنه و در هر صورت چه با بی اف چه بدون اون باید سعی کنه به بهترین شکل زندگی کنه اما.........
اما....
اگه از پرنده پروازو بگیرن چی می مونه
اگه از مستای شب لذت آوازو بگیرن چی می مونه
..........
واقعا چی می مونه
یه چیز دیگه هم اینکه خیلی با حالی علتش هم اگه خواستی بهت می گم
در مرد لاو ترکوندن بگم که نمی خواد بترکونی بلکه باید ترکیده بشی تا اینکه حال بده و مطمن باش که به زودی میترکی و امیدوارم همیشه دیدت به دنیا همینطوری باشه
سلام
فقط مي گم كي رسد
با جازه لينك دادم
ببخشيد خواستم بگم
مي رسد
ببخشيد خواستم بگم
مي رسد
مرا ببخش که زیباترین شبها
دیگر از آن ِ ما نیست
دوست من، کدام نیروست
که ما را از هم جدا میدارد گاه
آنگاه که گم میشوم در سرسرا
آنجا که آسمان آغوش میگشاید
نفس ِ تو را از سینه بیرون میدهم
دل ِ توست که در تاریکی سینه میتپد
مرا وابنه در تنهایی ساعتها
که پذیراست از ژرفای وجودم
زیبایی جوانهها دوام خواهد یافت
تنها به شکفتن برای تو.
اوه خدای من تو باکره هستی؟ این صدای تعجب بر انگیز مرد روس بود!
دختر در حالی که اشک می ریخت سر تکان داد (آری)
مرد روس: برام قابل درک نیست که برای گرسنگی مادرت چنین حراجی کنی!
.
.
.
آپم!
سلام شازده . چه خبرا . کجایی بی معرفت . دیروز کامنتت و دیدم داشتم ذوق مرگ می شدم اگه مسیحای جوانمرد اومد سلام من رو هم به ش برسون
نداشتنش خيلي خوبه باور كن
عاشقتم پسر
این مجرد از دنیا نمی رم خوب اومدی
aslan nemishe farsi nevesht
ru keyboard man farsi nadare
bazam khoshHaalam ke blogeto peydaa kardam, raastesh emshab koli cm gozaashtam baraat :)
SHAAD baashi
vahid
Post a Comment