دوست داشتن خيلی شبيه احتياج داشتن است
يک جور احتياج داشتن مفرط
و گاهی هم دوست داشتن راهی برای فراموش کردن است
چند روزيست غريبه ای در زندگيم پيدا شده ... حس ميکنم دوستش دارم ...
و خودش هم باور کرده که خيلی دوستش دارم
نمی دانم ... شايد برای به خاکسپاری خاطرات گذشته
يکبار ... نيمه شب ... از او پرسيدم:
- چرا منو دوست داری ؟
و حس کردم بعد از اين سوال روی گونه ی سمت چپ او و روی احساسات من چال کوچکی افتاد و اين شروع تازه ای بود برای يک هم آغوشی
بوسه های عاشقانه در تاريکی
شنيدن نفسهای هوسناک
و لذت بردن از يک گناه
هميشه معتقدم گناه بايد لذت داشته باشد
گناهی که لذت ندارد ؛ حماقت است
آدم ها گناه می کنند و گناه می کنند و گناه می کنند
و هيچ لذتی در پس گناهان بی شمارشان نيست
يا آدم ها خيلی احمق شده اند
و يا من در تعريف گناه اشتباه می کنم
من همه چيز را می دانم و هيچ چيز را نمی فهمم
و اين عميقا تاسف بار است
خيلی بد است
گاهی آدم دلش می خواهد از خودش فرار کند
از خودش و گذشته اش و آينده ای که نمی خواهد داشته باشد
به هر طرف که می دود ؛ باز هم جز خودش ؛ کسی نيست
به کسی دل می بندد تا خودش را فراموش کند
به کسی ديگر که مثل خود او از خودش فرار کرده است و از ديگران هم همينطور
مدتی می گذرد
اندکی آرام می گيرد و کمی فراموش می کند
اما دوباره عصيان می کند و خودش می شود
همانی می شود که روزی از او فرار کرده بود
همانی می شود که نمی خواست باشد
دل می کند و همه چيز را به هم می ريزد و در پی يافتن سعادت
چيزی که گمشده هميشگی اوست
به تنهائی می گريزد و باز
خودش را می بيند و نااميدانه به ديوار بلند آرزوهای سرکوب شده اش چنگ می زند
باز هراسان و دربدر از خويش می گريزد تا شايد
باز در خم کوچه ای ؛
کسی مثل خودش را بيابد و او را در آغوش بکشد
تا چند روزی باز فراموش کند و مشغول باشد
مدام واژه های عاشقانه تکرار می شود
و مدام لبهای ترک خورده (( دوستت دارم )) را تکرار می کنند
و شايد در لحظه ای کوتاه
آدم بدون اينکه خودش بفهمد
در بالای پرتگاهی که راه برگشتنش سخت است
رها شود
آری ... اين جا نمی شود به کسی نزديک شد ،
.
.
.
آدم ها از دور ، دوست داشتنی ترند ...
*******
مطلبی که در بالا خوندید برگرفته از وبلاگ دوست عزیزم یوسف بود که وقتی این مطلب رو خوندم ، از لحن و گفتار و موضوعش خیلی خوشم اومد . این جا نوشتم تا شما هم استفاده کنید .
يک جور احتياج داشتن مفرط
و گاهی هم دوست داشتن راهی برای فراموش کردن است
چند روزيست غريبه ای در زندگيم پيدا شده ... حس ميکنم دوستش دارم ...
و خودش هم باور کرده که خيلی دوستش دارم
نمی دانم ... شايد برای به خاکسپاری خاطرات گذشته
يکبار ... نيمه شب ... از او پرسيدم:
- چرا منو دوست داری ؟
و حس کردم بعد از اين سوال روی گونه ی سمت چپ او و روی احساسات من چال کوچکی افتاد و اين شروع تازه ای بود برای يک هم آغوشی
بوسه های عاشقانه در تاريکی
شنيدن نفسهای هوسناک
و لذت بردن از يک گناه
هميشه معتقدم گناه بايد لذت داشته باشد
گناهی که لذت ندارد ؛ حماقت است
آدم ها گناه می کنند و گناه می کنند و گناه می کنند
و هيچ لذتی در پس گناهان بی شمارشان نيست
يا آدم ها خيلی احمق شده اند
و يا من در تعريف گناه اشتباه می کنم
من همه چيز را می دانم و هيچ چيز را نمی فهمم
و اين عميقا تاسف بار است
خيلی بد است
گاهی آدم دلش می خواهد از خودش فرار کند
از خودش و گذشته اش و آينده ای که نمی خواهد داشته باشد
به هر طرف که می دود ؛ باز هم جز خودش ؛ کسی نيست
به کسی دل می بندد تا خودش را فراموش کند
به کسی ديگر که مثل خود او از خودش فرار کرده است و از ديگران هم همينطور
مدتی می گذرد
اندکی آرام می گيرد و کمی فراموش می کند
اما دوباره عصيان می کند و خودش می شود
همانی می شود که روزی از او فرار کرده بود
همانی می شود که نمی خواست باشد
دل می کند و همه چيز را به هم می ريزد و در پی يافتن سعادت
چيزی که گمشده هميشگی اوست
به تنهائی می گريزد و باز
خودش را می بيند و نااميدانه به ديوار بلند آرزوهای سرکوب شده اش چنگ می زند
باز هراسان و دربدر از خويش می گريزد تا شايد
باز در خم کوچه ای ؛
کسی مثل خودش را بيابد و او را در آغوش بکشد
تا چند روزی باز فراموش کند و مشغول باشد
مدام واژه های عاشقانه تکرار می شود
و مدام لبهای ترک خورده (( دوستت دارم )) را تکرار می کنند
و شايد در لحظه ای کوتاه
آدم بدون اينکه خودش بفهمد
در بالای پرتگاهی که راه برگشتنش سخت است
رها شود
آری ... اين جا نمی شود به کسی نزديک شد ،
.
.
.
آدم ها از دور ، دوست داشتنی ترند ...
*******
مطلبی که در بالا خوندید برگرفته از وبلاگ دوست عزیزم یوسف بود که وقتی این مطلب رو خوندم ، از لحن و گفتار و موضوعش خیلی خوشم اومد . این جا نوشتم تا شما هم استفاده کنید .